|
ققنوس يك اسطوره ايراني نيست
دکتر
مصریان پرنده مقدس دیگری دارند به نام ققنوس كه من آن را جز در تصاویر ندیده
ام. این پرنده به راستی نادر است و به روایت مردم شهر Heliopolis ، هر 500 سال
یك بار آن هم پس از مرگ ققنوس قبلی در مصر می آید. آن طور كه از شكل واندازه اش
در تصاویر بر می آید، بال و پرش بخشی قرمز و بخشی زرد طلایی است و اندازه و شكل
عمومی آن مانند عقاب است.
نيما يوشيج
علامه دهخدا شب مــــــرگ از آشیـــانش
بــرآیــــــد دم واپسیـــن نغمه اش خـــوشتر
آیـــــــد بـــه منقار مادینــــه
منقــــار سایــــــــــد بدان سان که از سودنش اخگـر
آیــــــــد پر و بال بر هم زند ســوی
هیــــــــــزم کـــز اخگـــر یکی شعله آذر
آیـــــــــــد بسوزد پروبال و تـــن در
آتــــــــــــــش کــه بـــر جای یک مشت
خــاکستر آیــد ز خاکسترش بیضـــه گـــردد
نمــــــودار زان بیضــه اش قفس دیگـــــــر
آیـــــد تـــو افسانه خـــوان این
حکایت ولیــکـن مـــــرا قصــه مــــرگ وی
بــــاور آیـد از لطیف ناظمی
باز همه ی نگاه ها به جنوب است بدون
شک ادبیات کهن و غنی مابا قصههای دلکش و نظم و نثر دلپذیر و داستانهای پر از
طنز و زیبا و کنایههای دلنشین در میان ادبیات جهان مقامی شامخ و جایی ممتاز و
برجسته دارد. در بین
داستانها و استورهها، شاهکارهایی وجود دارد که از ویژگیهای آثار مذکور،
حماسههای ملی و شورانگیزی است که نتایجی مفید و شادیبخش و امیدوارکننده دارد
که داستانهای و قصهها به آنها ختم میشود و خواننده را به زندگی امیدوارتر و
در مواجه با مشکلات و ناملایمات استوارتر مینماید. این از
خصوصیات ادبیات کهن ما است که چون میراثی گرانبها به دست مردم بافضل و دانش ما
رسیده و حفظ و حراست از آن وظیفهی هر فردی فرهنگخواه و ادبدوست است. در این
داستانها که بیش از هزار هاسال دارند از پرندگان و مرغانی نام برده شده که یا
در اصول چنین پرنده گانی وجود نداشتهاند و یا چیزی بودهاند که در طول زمان
بهخاطر سینه به سینه نقل کردن آنها چهره عوض کرده و تغییر ماهیت دادهاند و یا
بهطور کلی ساخته و پرداختهی فکر نویسنده و حماسهسرا بوده است.
|