مجموعه ای از کتابها / نشرياتِ گوناگون /نوشته هائی با ديدگاه هایِ متفاوتِ ديگران ۱و ۲ / فرستاده های ديگران               

   

   ادامه ادامه   

          m.ilbeigi@yahoo.fr     

 

  

ديگر "از نگاهِ ديگران" هنر و ادبيات ايران / يک           هنر و ادبيات ايران / دو         هنر و ادبيات ايران / سه            هنر و ادبيات جهان / يک

:         تاريخ و جغرافيا / يک         تاريخ و جغرافيا / دو       دينی         سياسی / يک          سياسی / دو       از اين و آن تارنما

حسینعلی هروی : واژه نامهء حافظ

رند

 کلمه ی رند در دیوان حافظ بسیار آمده و می توان گفت از کلمات کلیدی است. مجموعا رند به کسی اطلاق می شود که زیرک، لاابالی، بی قید به آداب و رسوم عمومی و اجتماعی باشد؛ کسی که بی توجه به جو محیط حداکثر بهره را از حیات گذرا برگیرد.

رند در لغت به معنی محیل، زیرک، لاابالی و بی قید است، اما در حافظ معنای گسترده تری دارد. از میان تعاریفی که برای آن داده شده تعریف دشتی در کاخ ابداع تعریفی نسبتا جامع و روشن است : کلمه ی رند بر خلاف معنی متداول و مبتذل امروزی، به معنی شخص زیرک و آزاد اندیش است و در زبان حافظ این معنی توسعه یافته و به افرادی اطلاق می شود که عقاید تعبدی را گردن ننهاده و از دیانت مفهومی برتر از آن چه در ذهن عامه نقش بسته است دریافته اند، اوامر و نواهی را تا جایی که مستلزم نظام اجتماعی است محترم و فریضه دانسته اند، و در امور عادی که سر و کار با خداوند بزرگ و عادل است مقید به ظواهر نیستند.

مذهب رندان چنان که از تعریف رند می توان دریافت به معنای روش اخلاقی آزادگان و بی نیازان است که عارفان در این گروهند.

سال ها پیروی مذهب رندان کردم

تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم

خال هندو

 خال هندو را به دو گونه می توان معنی کرد : یکی خالی که به رسم هندوان بر گونه می گذارند و دیگر خالی که مثل هندو سیاه است و بیشتر همین مراد است.

خرابات

خرابات که معمولا در حافظ به معنای جایگاه اهل فسق و رندان و رانده شدگان از اجتماع است، در فرهنگ حافظ چنین تعریف شده است : « در لغت به معنی میخانه و قمارخانه و جای زنان بدکار آمده است...علامه قزوینی این کلمه را جمع خرابه دانسته و نوشته اند : " به معنی حقیقی آن که جمع خرابه باشد... و مقصود همان معنی میخانه و فاحشه خانه ی شعراست با تلمیحی به معنی مجازی این مفهوم یعنی مکان عیش و طرب معنوی روحانی مردان حقیقت "...ممکن است خرابات خور آباد بوده و با خورشید و مهرپرستی رابطه داشته باشد اما آن چه راجع به حافظ است همین معنی هاست که گفته شد و در معنی مهرپرستی آن اگر هم صحیح باشد ارتباطی با حافظ پیدا نمی کند. » و از آن چه خواجه رشید الدین فضل الله نوشته به خوبی معلوم می شود که معنی خرابات همان ست که علامه قزوینی می فرماید. صرف نظر از اشتقاق کلمه و این که عرفا آن را در چه معنای مجازی به کار برده اند نوشته ی خواجه رشید الدین که فقط حدود 50 سال پیش از زمان حافظ است به خوبی می تواند نمودار مفهوم اجتماعی این کلمه در زمان شاعر باشد. و در اوراد الاحباب چنین معنی شده است : « خرابات و مصطبه عبارت و کنایت است از خرابی و تغییر رسوم عادات طبیعت و ناموس و خویشتن نمایی و خودبینی و ظاهرآرایی و تبدیل اخلاق بشریت به اخلاق اهل مودت و محبت. و خرابی به طریق حبس و قید و منع او از عمل خویش. »

خانقاه

خانقاه که به عنوان جایگاه و عبادتگاه صوفیان در شعر حافظ آمده در فرهنگ اشعار حافظ چنین تعریف شده است : « محلی که درویشان و مشایخ در آن به سر برند و عبادت کنند و خوردنگاه نیز معنی کرده اند. و گاه حذف به الف خانقه و خانگه آمده است...کلمه ی خانقاه معرب کلمه ی خانگاه یعنی سفره خانه و جای خوردن می دانند... در حدود العالم ( ص 46 )...کلمه ی خانگاه به معنی عام آن استعمال شده است و ربطی به صوفیه ندارد { و اندر وی خانگاه مانویان ست و ایشان را نغوشاک خوانند.}

 دعای پیر مغان    ورد صبحگاه   من است

من که گوشه ی میخانه خانقاه من است 

آقای همایی می نویسد : ظاهرا مسلم آن است که کلمه خانقاه اصلا فارسی است و معرب خانگاه یعنی محل خوردن ( از خوان به معنی خوردنی و طبق غذا ) و بعضی از خانه و به معنی منزل گرفته اند، مرادف منزلگاه و اساس بنای خانقاه براین بوده است که درویشان بی مسکن، خاصه ی فقرای صوفیه به هر شهری وارد می شوند، جای و منزل و خوراکی داشته باشندو مصرف عمده ی موقوفات خانقاه ها همین اطعام فقرا و درویشان بوده است، و از این جهت در عمارت خانقاه ها که نمونه های مخروبه ای از آن ها در بلاد اسلامی مثل نطنز و اصفهان دیده می شود.

این آیه را که در حکم شعار اصلی خانقاه است کتیبه کرده اند :

و یُطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا، انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا.

صومعه

صومعه که در اصل معبد مسیحیان بوده است و در فرهنگ فارسی به معنای معبد به طور کلی آمده، و در حافظ غالبا معادل خانقاه می آید ودر این بیت :

وفا     مجوی ز    دشمن که پرتوی

چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت

به مثابه عبادتگاه مسلمانان، با معبد یهود و نصاری مقایسه شده است.

ساقی

شراب دهنده و در اصطلاح عرفا خالق است که شراب عشق و محبت به عاشقان خود دهد و ایشان را محو و فانی گرداند؛ پیر کامل

این همه عکس می و نقش نگارین چو نمود

یک فروغ رخ ساقی ست که در جام افتاد

زاهد

به تعریف لغت نامه کسی است که « دنیا را برای آخرت ترک کند...و عارفان و شعاران متصوف گروهی از زاهدان ریاکار و متظاهر را پیوسته نکوهش می کردند و زهد خشک ریایی را نوعی شیادی و فرومایگی می شمردند. به ویژه که زاهدان خشک اغلب به رنج و آزار و تکفیر عارفان و متصوفان می پرداختند و از راه عوام فریبی حقیقت را فدای اغراض پلید خویش می ساختند از این رو در اشعار شاعران متصوف و به ویژه حافظ شیرازی، حملات سخت به زهاد شده و زاهد و شیخ را که با طرقت تصوف مخالف بودند بسی نکوهش کرده اند و آن ها را تظاهر به دین، شیاد و ریا کار، اهل روی و ریا، زاهد ریایی و زاهد خشک خوانده اند. »

حافظ خود را رند روزگار خود معرفی می کند و از این کلمه انسان آزاده و هوشیاری را در نظر دارد که فریب مردم فریبان را نمی خورد، تزویر و خلاف حقیقت را در هر لباسی می شناسد و تحمل نمی کند. او که خود دانش آموزی را از طلبگی آغاز کرد، به رموز کار واقف است. دینداری را به نظر احترام می نگرد اما انحراف را از اصول در این کسوت برای او قابل قبول نیست.

این تقوی ام تمام که با شاهدان

ناز    و کرشمه بر سر منبر نمی کنم

به آن ها که دین را به خاطر مال اندوزی آلت دست دستگاه حکومت کردند می تازد و سعی دارد از خشکی اهل ظاهر بکاهد و به معنی و محتوی توجه دهد و با جهان بینی وسیع عرفانی وسعتی به مشرب آنان بخشد.

عارف

در فرهنگ اشعار حافظ چنین تعریف شده است : « در لغت به معنای شناسنده است و در اصطلاح صوفیان خودشناس، خداشناسی که علم او به یقین و حقایق باشد نه الفاظ و ظواهر اطلاق می شود...هجویری در این باب می نویسد : مشایخ این طریقت علمی راکه مقرون معاملت و حال باشد و علم آن عبارت از احوال خود کند، آن را معرفت خوانند و مر عالم آن را عالم. پس، آن که به عبارت مجرد و حفظ آن بی حفظ معنی عالم بود ورا عالم خوانند و آن که به معنی و حقیقت آن چیز عالم بود ورا عارف خوانند و از آن است که چون این طایفه خواهند که بر اقران خود استخفاف کنند وی را دانشمند خوانند و مر عوام را این منکر آید و مرادشان نه نکوهش بود به حصول علم، که مرادشان نکوهش بود به ترک معاملت : لان العالم قائم بنفسه و العارع قائم بربه... دکتر غنی ضمن اشاره به مسلک عارف که صلح کل و حقیقت پژوهشی است چنین نگاشته اند : عارف واقعی همه چیز را حاکی از حق می شمرد  و با عقیده ی احدی معارضه نمی کند بلکه معتقد است که در همه ی عقاید هر قدر ضد یکدیگر جلوه کنند حقیقت موجود است و جنگ ها و اختلاف ها جنگ رنگ هاست.

پیر می فروش/ پیر مغان

 معنی لغوی پیر می فروش روشن است، اما در اصطلاح عرفا به خصوص در زبان شعر حافظ از آن به شیخ و قطب و مراد و راهنما، و به کوتاه سخن، انسان کامل و ایده آل تعبیر می شود. پیر می فروش یا پیر مغان یا پیر باده فروش به تعبیر دقیق و جاندار دکتر مرتضوی  وجود خارجی ندارد و منزل او در درون خواجه ی بزرگوار و مسند و خانقاه او در دل شاعر عارف است. بالاخره به عبارت رساتر پیر مغان همان احساس بی شائبه و نظر صائب و دل پاک و روشن و سرشت آتشین و می آلود و عشق آمیز خواجه ی شیراز است که هادی او در وادی ظلمانی اسرار آفرینش و پیر و مقتدای حقیقت و شیخ و ناصح مشفق او در تنگنای زندگی و در برابر معضلات حیات می باشد و با تعمیم بیشتر، منظور حافظ از پیر اصولا هر گونه محرکی است که در تهذیب دل عارف و دور کردن او از ریا و نفاق و تشویق او به مستی و عشق، استغراق در محبت دوست موثر باشد... و بدون تردید برای نمایاندن این عشق پیشوا و راهنما...مظهری مناسب تر و زیباتر از پیر مغان که نمودار آتش تابناک زرتشت و فلسفه ی درخشان و شاعرانه ی مزدیسنا و پیماینده ی می مستی بخش و مرگ زدایی هوم اوستا می باشد نمی توان پیدا کرد و این اصطلاح زیبا را می توان واسطه العقد تاثرات خواجه ی شیراز از اصطلاحات و افکار مزدیسنی و نشانه ی  بارز " عرفان ویژه ی ایرانی " نامید.

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت

آفرین بر نظر   پاک   و  خطاپوشش باد

 ذوق ملامتی خواجه نیز مسلما یکی از مهم ترین عواملی است که انتخاب این عنوان ( پیر مغان ) و اصطلاحاتی نظیر آن مانند : مغ، مغبچه، دیر مغان، می مغانه آتشکده و همچنین اصطلاحات ترسایی را توجیه می کند. این نکته را نباید ناگفته گذاشت که حافظ در آفریدن « پیر مغان » یا « مظهر عرفان عاشقانه » قطعا تاثری کلی از داستان شیخ صنعان و سرنوشت عبرت خیز او دارد.

صوفی

نقد کار صوفی جنبه ی دیگری از روح غالب بر دیوان حافظ است، تصوف که تحقق نظریه ی عرفانی در جامه ی عمل است، و علی هذا باید از همان بی نیازی و جهان بینی وسیع انسان دوستانه برخوردار باشد، در عمل خود به تنگ نظری و فرقه بازی و خرافه پروری و مفتخواری دچار شده بود، صوفیان داعیه ی کشف کرامات و ارتباط با عالم غیب داشتند، شطح طامات می بافتند و علوم خفیه مثل رمل و جفر و جادو در میان آنان رواج یافته بود. خانقاه که مرکز صوفیان بود غالبا معاش خود را از دستگاه حکومت می گرفت 

و جیره خوار و دعاگوی دولت بود. فرهنگ وسیع عرفانی به هنگام تحقق در عمل با تعصبات و نارواهایی بسیار آلوده شده بود. چنین است که شاعر نوک تیز حمله ی قلم را متوجه صوفیان می سازد.

ناگفته نگذارم که گاهی هم – به ندرت – خود را در سلک صوفیان به حساب آورده است، چنان که از این بیت بر می آید :

صوفیان جمله حریفند و نظر باز ولی

ین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد

و گاه از پیر طریقتی یاد می کند. می توان تصور کرد که در آغاز به امیدی وارد سلک صوفیان شده و به خانقاه رفته و بعد که روش آن ها  را در عمل با اصول عرفان مورد نظر خود منطبق ندیده و پوشیدن لباس ازرق و پیروی از آیین های ویژه ی فرقه را ملایم طبع خود نیافته ناچار به ترک خانقاه شده و از آن پس زبان به انتقاد صوفیان گشوده است. این بیت می تواند نمودار نقطه ی افتراق شاعر از خانقاه و صوفیان باشد :

عیب حافظ گو مکن زاهد که رفت از خانقاه

پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت                                                                                                                                             

میکده

« خرابات، مجلس امن دوستان، خانقاه، قلب مرشد کامل »

می  عشق

می عشق یا می عرفانی حالت و کیفیتی است که سالک را از تعلقات دنیوی که حجاب راه شمرده می شود رها کند و برای طی طریق الی الله آماده سازد.

توضیح دقیق دکتر مرتضوی را در تعریف می عشق می آوریم : « برای نمایش حالت وصف ناپذیری بیخودی و عشق و مستی و بی خبری خود از کائنات و استغراق در عشق دوست، رمز و مظهر و عبارتی لازم بود زیرا این حالات معنوی در حال تجرید و بدون داشتن مشبهّ به مادی و محسوس قابل توصیف و درک نیست، و چون این حالت و آثار آن ( از لحاظ ظاهر ) بیش از هر چیزی با مستی و آثار ناشی از خوردن می انگوری متناسب و متشابه است " می و مستی " را برای این حالت یعنی حالت عشق آمیز و مستی خیز بیخودی معنوی و شور و وجد و شوق عرفانی انتخاب کردند. »

منبع : « شرح غزل های حافظ » نوشته ی دکتر حسینعلی هروی