|
همنشين بهار :کوروشِ تاریخی؛ با توهّماتِ ما، از بُنیاد متفاوت است این بحث به «کورش تاریخی» اشاره دارد. کورش تاریخی با توهمات ما و آنچه از قرن بیستم به بعد در باره وی بر سر زبانها افتاده، از بُنیاد متفاوت است. ضرورت طرح اینگونه مباحث آشنایی با تاریخ پُر فراز و نشیب میهن ماست که غالباً با آن بیگانهایم. درست است که در گذشته نباید زیست اما به گذشته باید نگریست. به قول شکسپیر در نمایشنامه توفان: گذشته پیش درآمد اکنون است). The Tempest Act 2 Scene I ... در شرایطی که ایران در حصار ظلمت اهریمن است و مرتجعین بر آن گرد یأس و محنت میپاشند، نیاز به اسطورههای تاریخی و ملی واقعیست. اگر یاد کورش بزرگ، بیدادگران را نشانه بگیرد، بسیار هم نیکوست. البته شخصیتهای تاریخی را نباید صرفاً با نگاه سیاسی بررسی کرد.
... بسیاری آمدند و رفتند اما آن کتیبه ماند و میمانَد و در هر دوره معنای تازه دارد. جوهر و مضمون آن گِلنوشته، احترام به حقوق انسانی، توسط نیاکان ماست و تأثیر معنویاش، کمتر از سند Magna Carta (مگنا کارتا) در اروپا نیست.
کورش بزرگ (کورش دوم) مؤسّس نخستین دولت پهناور با کثرت اقوام، و در عینحال تمرکزگرای جهان باستان بود. او با پذیرش حکومتهای محلی و آزادی مردم در آیین خود، مانع سقوط دولتش در ورطهی استبداد شرقی شد. دستاوردهای او و یارانش (حکومت متمرکز، سیستم جادهای، پُست، زبان رسمی، خدمات شهروندی و ارتش وسیع منظم)، توسط امپراتوریهای پسین تقلید شد. ... برای واردشدن به مبحث کورش، داشتن اطلاعات در خصوص اتفاقات خاورمیانه در قرون هشتم و هفتم پیش از میلاد تا به سلطنت رسیدن وی، ضروری است. با تنظیم رابطه حکومتهای آشور و بابل و عیلام با یکدیگر و با مردم، هم باید آشنایی نسبی داشته باشیم. همچنین با حوادث دوران اقتدار مادها و انتقام سهمگین آنان(در اتحاد با بابلیان) از امپراتوری آشور، که منجر به حذف کامل این امپراتوری از صحنه تاریخ گردید. پیش از ورود به بحث تصریح کنم که جز مغرضین و مرتجعین، کسی منکر این واقعیت نیست که کورش بزرگ نمادِ حیثیتِ مورد قبول واقعشدهِ تمدن از دسترفته ایران است. ... کورش، شاهنشاهی ماد، پادشاهی لیدی و امپراتوری بابلنو (کـَلدانی) را فتح کرد و با حل و جمع اجزای مختلف در کلیتی واحد، شاهنشاهی هخامنشی (امپراتوری پارس) را بنیان گذاشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با همّت کورش و یارانش ایرانزمین
هویّت گرفت
متاسفانه کمتر
به مناظره سقراط و آلکیبیادس Alkibiades [آلسبیادس] اشاره میشود که
وقتی صحبت از کورش به میان میآید، به نگاه مثبت یونانیها و در رأس
آنها افلاطون به نوع حکومت سیاسی ایران پیمیبریم. به هگل Georg Wilhelm Friedrich Hege هم خوب است اشاره شود. هگل در کتاب «درسهایی در بارهٔ فلسفهٔ تاریخ» Vorlesungen über die Philosophie der Geschichte گفتهاست: «پارسها اولین قوم تاریخیاند و حکومت پارسی اولین حکومتی است که سپری شدهاست». با امپراتوری ایران ما وارد روابط تاریخ (تاریخی) میشویم. ایرانیان اولین ملت تاریخی هستند... Mit dem persischen Reiche treten wir erst in den Zusammenhang der Geschichte. Die Perser sind das erste geschichtliche Volk, Persien ist das erste Reich, das vergangen ist.
اضافه کنم
که آلمانِ روزگار هگل دارای حکومتهای محلی متعددی بود، و او که
از این وضعیت رضایت نداشت، پس از آنکه میگوید آلمان دیگر دولت
نیست، به نظام سیاسی هخامنشی اشاره میکند.
از طریق
شواهد باستانشناسانه نمیتوانیم بگوییم که ذوالقرنین چه کسی
بودهاست. به روایت تورات، کورش از بازگرداندن تندیس خدایان به معابد(که طی جنگ جابهجا شده بودند)، و ترمیم آنها صحبت میکند و از همین موضوع میتوان استنباط کرد که وی برخلاف برخی فاتحان که از ویرانسازی معابد نمیگذشتند، در بیشتر موارد، مانع پرستش دیگران نشدهاست. گفته میشود تعداد زیادی از یهودیان در بابل در اسارت «بُخت النصر»(نبوکدنَصَرِ دوم)، بودند و این در خاطره یهودیان ضبط شده که «کورش»ی بوده و وی آنها را آزاد کردهاست. توجه داشته باشیم که کتبی چون عهد عتیق و...سالها بعد نوشته شده و کلاً اساطیر ادبی و قصههای دینی، حتی اگر بازتاب واقعیت باشند، از تحقیق تاریخ جداست. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از دوران پیش از اسلام تا ساسانیان اطلاعات چندانی در دست نیست ◄ از Khwadāy-Nāmag خَوداینامگها و دیگر بُنچاکهای بجا مانده از جهان باستان (اسنادی که کنش و رفتار افراد در آن ثبت شده) که بگذریم، به نگر من، از دوران پیش از اسلام تا ساسانیان اطلاعات چندانی در دست نیست. در بحث «میراث مکتوب نیاکان» که در سایت خودم موجود است [یادگار زریران، نامهٔ تنسر به گُشْنَسپْ، گاتاها، درخت آسوریگ، وداها، ماتیکان یوشت فریان، اَوِستایِ گاهانی و غیرگاهانی، اندرزنامههای کهن ایرانی، اَرداویرافنامه، مادَیان هَزار دادِستان] - به موضوع فوق اشاره کردهام. ◄ برای مطالعه دوران پیش از اسلام تا ساسانیان، دادههای باستانشناسی و منابع نوشتاری ازجملهِ گلنوشتههای عصر هخامنشی مفید است اما نباید با نگاه و ارزشهای امروزی، روزگار کهن را بررسی کنیم. من در بحث «آناکرونیسم Anachronism زمانپریشی و نابههنگامی» این مطلب را توضیح دادهام. ◄ به سبب ناپیوستگی و گسست در تاریخنگاری ما که ازجمله عواملش یورش ویرانگر مقدونیان بود، آنچه امروز از هخامنشیان اطلاع داریم، بیشتر به اسنادی متکی است که در کاوشهای دویست سال اخیر به دست آمده، ازجمله استوانه کورش که نخستین نوشته از نخستین پادشاه هخامنشی است. ◄گلنوشته مزبور که پس از تسخیر بابل نگاشته شده، از زمان پیدایی تا همین الآن، کانون پژوهشهای بسیار بودهاست. گذشته از دادههای قابل تأمل از آنچه بر بابل گذشت، گزارش معتبری از نیاکان کورش و اقدامات پیشین آن فرمانده بزرگ نظامی بهدست میدهد. ...
تا آنجا
که اطلاع دارم در الواح زیر به کورش اشاره شدهاست: ![]() سخنگفتن از کورش از جمله به خاطر فقدان منابع کافی، و اینکه در مورد او، خوب را خوبتر یا بد را بدتر میبینیم، کار آسانی نیست. از وقایعنگاری غیرقابل استناد امثال گِزنفون که بگذریم، بقایای باستانشناسی باید از شخصیت کورش رازگشایی کند اما بقایای باستانشناسی خودش رازآلود است و نیاز به تفسیر در کنار مستندات دیگر دارد.
منابع
ایرانی قبل از اسلام هم به جز چند گِلنوشته به خط میخی، نشانی
از او نمیدهد. مهمترین منابع کلاسیک برای زندگانی کورش بزرگ، هرودوت، گزنفون و کتزیاس است. نوشتههای هرودوت تاحدودی قابل اعتماد است. اما نوشتههای کتزیاس جنبهٔ داستانسرایی دارند. وقایعنگار و سرباز یونانی گزنفون هم کتابی به نام کورشنامه دارد که نتیجهٔ تخیلات اوست. روایتهای او و کتزیاس (که هر دو حدود دویست سال با روزگار کورش فاصله داشتهاند) با اسناد و وقایعنگاری بابلی ناهمخوانیهای زیادی دارند و هیچ مورخ واقعی به آنان استناد نمیکند. گزنفون؛ همانند امثال ر. اعتمادی و ذبیحالله منصوری داستانسرایی کردهاست. او به معنی واقعی کلمه، تاریخنگار نبود. برای مثال یاداشتهایش پیرامون سقراط اصلاً دقیق نیست. «آناباسیس» و «کوروپدیا»، هم که در مورد کورش نوشته، نتیجه تخیلات اوست. به این واقعیت «پاول ریچارد ِبرگر» Paul-Richard Berger مورّخ و متخصّص زبانهای بین النهرین اشاره نموده، واقعش شهرت کورش باعث شده که درباره او افسانهسرایی هم بشود. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
استوانه کورش Cyrus Cylinder ![]() متن روی استوانه، کورش پیروز را ستایش میکند، فاتح را. نَسَبنامهاش را برمیشمارَد و او را به عنوان یک پادشاه، به تصویر میکشد و فرمانروای بابل، نبونعیدِ شکست خورده را ستمگر معرفی میکند. در متن مزبور، بابلیانِ معتقد به مَردوک، تصریح کردند که کورش را او (خدای خدایان) برای ما فرستادهاست. کورش نیز به جای سخنگفتن از اهورا مزدا، از مردوک صحبت میکند و اینکه او مرا برای بازگرداندن صلح و نظم به بابل برگزیدهاست.
... شایان ذکر است که کتیبه کورش به لحاظ تاریخی، فرهنگی، سنن استوانه نویسی و مفاهیمی که در آن است، همچنین از نظر زبانی و سبک و سیاق نوشتن و... اثری بینالنهرینی است. ولی به تاریخ پارسیان مربوط میشود. چرا؟ چون اطلاعاتی از کورش در این منطقه در بردارد و از این لحاظ برای خوانش تاریخ ایران مهم است. ... این استوانه گِلی، در واقع یک «دفینه» بوده و بنا بر رسم آن روزگار مثل موارد مشابه که پای دیوارها و...دفن میشد، در نیایشگاه اِسَگیله Esagila (معبد مردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر بابل قرار گرفته بود. برخی گفتهاند متن استوانه توسط روحانیون نیایشگاه اِسَگیله برای حاکم جدید نوشته شده و خود کورش ننوشتهاست. سبک و سیاق آن به متون قدیمتر از خود شباهت دارد و برخی جملهها و تعبیرات آن، کلیشهای است که ما در دیگر نوشتههای متون پادشاهی هم میبینیم. ناگفته نماند که مضمون و جوهر منشور کورش، برخلاف قوانین پیش از خودش (قانون اورنامو، قانون حمورابی، یا ده فرمان موسی و...) بیش از آنکه در مورد کیفر باشد به عدالت و مدارا اشاره دارد. او برخلاف داریوش که در کتیبههایش، روی مجازات تکیه میکند و درواقع انحرافی است از آنچه در استوانه کورش ثبت شده، به نوعی مدارا توجه میدهد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سخنان مَندرآوردی و
دروغ، در مورد استوانه کورش
بر پایۂ دو سند بابلی، یعنی «استوانۂ گلی نَبونَئید» و «تاریخشمار نَبونَئید»، Nabonidus Chronicle، کورش از پدر زنش (آستیاگ) که فرمانروای ماد بود هم نمیگذرد و با بیرحمی حساب او را میرسد. (البته اینکه وی واقعاً پدر زن کورش بوده یا نه، بر من معلوم نیست). ...
کورش پیش از ورود به بابل، مقاومت
سپاهیان نبونعید را در شهر «اوپیس» Opis (کنار دجله و
نزدیک بغداد کنونی) با قدرت نظامی و درگیریهای خونین
درهم میشکند و شهر غارت میشود، بدیهیست که بابل
شکستخورده، درهای خود را به روی مهاجمین میگشاید.
البته کورش برخلاف آشوریان دست از سر معابد برمیدارد
ولی همه اینها در صورتی بودهاست که راه او بسته نشود
و سد راهش نشوند. در مورد وقایع اتفاقیه در اوپیس، اتفاق نظر وجود ندارد. برخی همانند خانم امیلی کورت، با اشاره به عبارت زیر در وقایعنامه نبونئید (ستون سوم، سطر ۱۲ تا ۱۴) ادعا میکنند قتل عام مردم آن شهر به دست کورش روی داده، اما امثال ویلفرد لمبرت در این نتیجهگیری تردید کردهاند... ![]()
ویلفرد لمبرت متن را به صورت زیر ترجمه
میکند: In Tishri when Cyrus did battle with the army of Akkad at Opis, on the [bank] of the Tigris, the soldiers of Akkad withdrew. He (Cyrus) took plunder and defeated the soldiers (of Akkad).
در این مورد نظر «مارک گریسون» Mark Garrison و هانس پیتر شاودیگ Hanspeter Schaudig متفاوت است. گریسون که مدعیست نشانههای متن گاهنگاری دورهی نبونئيد را کاملتر خوانده، در مورد نبرد اوپيس نوشته است: “… in the month Tishri when Cyrus (II) did battle at Opis on the [bank of] Tigris against the army of Akkad, the people of Akkad retreated. He carried off the Plunder (and) slaughtered the people.” (در ماه تيشری (آبان)، زمانی که کوروش عليه سپاهيان اکد نبرد اوپيس را در کناره ی دجله به پيش برد، مردم اکد عقب نشستند. او دست به غارت زد و مردم را سلاخی کرد.) گریسون برداشت امثال اوپنهايم را که نبونئيد در جمله فوق [او] فاعل است، نمیپذیرد. Grayson, A. K. 1975: “Assyrian and Babylonian Chronicles” in: Oppenheim, A. Leo (ed.) 1975: Texts from Cuneiform Sources, Volume V, P. 109. ... با فتح بابل بزرگترین امپراتوری در ایران شکل میگیرد که تا حدود دو قرن بعد (تا حملات اسکندر) در قدرت است، اما برخلاف تصور رایج، به سلطنت رسیدن کورش و فتح بابل در تاریخ مشرق زمین، نه آغاز یک دوره جدید، بلکه نتیجه روندی است که از سالها پیش از آن شروع شده بود. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ منشور کورش را آنگونه که هست بشناسیم نه آنطور که دوست داریم باشد ◄ در یک رویدادنگاری بابلی آمدهاست سپاهیان کورش بدون نبرد (بدون جنگ و جدال) به بابل وارد شدند. اما در کنار این، سند(قبض) دیگری در مورد ترمیم خرابیهای دروازهٔ انلیل -در غرب شهر بابل- موجود است. آشورشناس فرانسوی «تولینی» بر این باور است که سپاهیان کورش از این دروازه به بابل هجوم آوردند و سپس بخش شرقی آن را هم تصرف کردند. فتح بابل به نظر «پیر بریان» Pierre Briant بدون مقاومت بابلیان امکان نداشتهاست.
Pierre
Briant, From Cyrus to Alexander: History of
Persian empire ◄ از حق آزادی، که گویا کورش برای همه انسانها و آئینها پذیرفته، و از همزیستی ملّتهای گوناگون در امپراطوری بزرگ ایران، زیاد صحبت میشود، اما کورش هر آنچه نَبونَعید (شاه بابل) بنا کرد، همهٔ معابدی را که او ساخته بود، از ریشه برکند. نگاره نبونعید را دور انداخت و از همه جا نوشتههای حاوی نامش را از بین برد و هرآنچه پدیدآورده بود، به شعلههای آتش سپرد. ◄ در متن استوانه (منشور کورش) اشاره شده، مردم بابل از نَبونَعید ناراضی بودند و او را شاهی میدانستند که درد و اندوه و سختی معاش و رنج و آزار و مرگ برای مردم خود آورده بود و بابلیان از خدای خدایان [مردوک] خواستند که شاهی خوب برای آنان بیابد و او هم پس از اینکه سراسر جهان را گشت، کورش را که پادشاهیاش توأم با راستی و عدالت بود یافت و از او حمایت کرد تا شاه بابل شود. اما... ◄ اما وقتی به کتیبه بیستون که شرح پیروزی داریوش بزرگ بر گوماته مغ و بندکشیدن یاغیان است، مینگریم، جور دیگر از بابل و شاه آن صحبت شدهاست. آنجا به دو نفر اشاره دارد که به دلیل محبوبّیت شاه بابل، خودشان را به دروغ خویشاوند او جا زدند و مردم بخاطر خویشاوندی با شاه (نَبونَعید) جانب آنان را گرفتند و هر دوی این قیامها توسط داریوش سرکوب شدند. «چطور ممکن است دو نفر با ادعّای انتساب خودشان به نَبونَعید (شاهی که بنا بر منشور کورش باید منفور باشد) محبوبیت مردمی کسب میکنند؟»
◄ پس از فتح بابل، کمبوجیه پسر
کورش، و پسینتر «گبارو» (احتمالاً سردار
کورش) آنجا را اداره کرد. در زمان داریوش،
دیگر شاه بابلی وجود ندارد، تنها در کتیبهٔ
بیستون از قیام فرزند نَبونَعید
(بلشَزَر Belshazzar) یاد شده، که به دست
داریوش به شدت سرکوب میشود. شرح این واقعه در
متن کتیبه بیستون آمدهاست.
כָּל-הַקָּהָל, כְּאֶחָד--אַרְבַּע רִבּוֹא,
אַלְפַּיִם שְׁלֹשׁ-מֵאוֹת שִׁשִּׁים. ◄ واقعش در متن استوانه کورش سخنی داّل بر لغو یا ممنوعّیت بردهداری(به معنی دقیق کلمه) و آزادی در قبول یا رّد فرمانروایی کورش که برخی در نوشتههای خود نقل میکنند، وجود ندارد.
◄ برخلاف تصور، در منشور کورش
اشارهای به یهودیان(یا قومی دیگر) نشدهاست.
با بدگویی از نَبونَعید، پادشاه شکستخوردهٔ
بابل شروع میشود، به ستایش مردوک، خدای
بابلیان، میپردازد و با شرح تبار کورش و عظمت
او ادامه مییابد. آخرین خوانشها و ترجمههای
معتبر متن از زبان اَکّدی به زبانهای فارسی،
انگلیسی و آلمانی و… همه در دسترس هستند و
میتوان به آنها رجوع کرد و دید. ◄ خودآگاهی و تدوین حق، یک پدیده مُدرن است و اگر در منشور کورش نکاتی میبینیم که با ادّعاهای حقوق بشر مدرن خواناییهایی دارد، معنیاش این نیست که کورش، تئوری حقوق بشر داشته، یا حق را به مفهوم «حق داشتن» در برابر «حق بودن»، تمام و کمال میدانستهاست. در دوران گذشته، نه خودآگاهیای در این باره وجود داشت و نه اساساً این مطلب تدوین شده بود. ◄ نکته دیگری را هم اضافه کنم. این گزاره غیرواقعی که گویا در کشور چین سطرهایی از متن استوانۀ گلی کورش بر روی دو فسیل استخوان اسب پیدا شده، جای بحث ندارد چرا که جعلی بودن آن قطعی است و ایروینگ فینکل هم آن را زیر سؤال بردهاست. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کورش بخشی از تاریخ میهن ماست
◄ کورش بزرگ؛ بنیانگذار دولت
هخامنشی، نخستین دولت تاریخی است که زیرساخت
اندیشهاش نه صرفاً بازسازی اندیشههای
بینالنهرینی، بلکه ایرانی، و اصیل بود. ◄ ایران، امپراتوری بزرگ آن دوران بود و این عظمت و قدرت بدون جنگ و خونریزی بهدست نمیآمد. بدیهی است که این موضوع نمیبایست در متن استوانه کورش منعکس شود. ◄ نوع برخورد کورش با کرزوس Croesus؛ پادشاه لیدیه نشان میدهد که همیشه خردمندی و رواداری، اسلوب کار وی نبودهاست. گفته میشود وقتی در سال ۵۴۶ پیش از میلاد، کرزوس پادشاه لیدی شکست خورد، وی را به دستور کورش در شعلههای آتش انداختند و این واقعه را هرودوت و دیگران اشاره کردهاند. (هرودوت میگوید کورش میخواست ببیند آیا خدایان آسمانی به کمک او میآیند یا نه). برداشت«گریسون» از اشاره «رویدادنامه نیونئید» به داستان کرزوس، صرفاً شکست دادن و غنیمتگرفتن از او توسط کورش است. (رویدادنامه نبونئید، ستون ۲، بندهای ١۷ و ١۸) واقعش زندگی و مرگ کرزوس چندان روشن نیست اما اینکه وی از طرف آپولون Ἀπόλλων (از خدایان اُلمپنشین) ربوده شد و ارواح به یاری او شتافتند، یا پادشاه هخامنشی توبه کرزوس را پذیرفت و با خاموشکردن شعلههای آتش نگذاشت او بسوزد، داستان است. کرزوس تاریخی، سرانجام کشته شد (یا در آتش سوخت).
در اسناد بابلی سال نهم
سلطنت نبونئید، آمده: «کورش بسوی کشور
لیدیه پیش تاخت، پادشاه (کرزوس) را بکشت و
داراییهای او را بگرفت». مورخ رومی «اوزه
بیوس» Eusebius، همچنین « ج. کارگیل» J.
Cargill و...هم گفتهاند «کورش، کرزوس را
کشت و امپراطوری لیدیا را ویران کرد». Stephanie West "Croesus Second Reprieve and Other Tales of the Persian Court" Classical Quarterly (n.s.) 53(2003): 416–437, esp. pp. 419–424.
◄ تصویر نه چندان دقیقی که امروز
دربارهٔ کورش داریم بیشتر به دوران پهلوی و
جشنهای دوهزار و پانصد ساله بازمیگردد که از او
برای برجستهکردن تاریخ باستان در ایران استفاده
شد و این نگاه تا به امروز با افراط و تفریطهای
بسیاری همراه بودهاست.
◄ گفته میشود وقتی قانون اساسی
آمریکا را مینوشتند به پیشنهاد توماس جفرسون یکی
از مُدلهایی که مورد مطالعه قرار گرفت،«تسامح
کورشی» بود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تا یک
قرن پیش نام کورش چندان برجسته نبود
در استان کرمان، نزدیک شهر جیرفت و هلیلرود آثار مربوط به هزارهٔ سوم پیش از میلاد (مجموع محوطههای باستانی و یافتههای باستانشناختی) کشف شدهاست در جنوب شهر محمدآباد مرکز شهرستان هامون و در حاشیهٔ جاده زابل-زاهدان در استان سیستان و بلوچستان، بقایای دولت شهر باستانی «شهر سوخته» واقع شدهاست
اوایل روی کارآمدن رضاشاه؛ زندهیاد محمدعلی فروغی، کتاب «تاریخ مختصر ایران» را برای کلاسهای سوم و چهارم نوشت. فصل اول آن پادشاهان پیشدادی و کیانی است که از پادشاهی کیومرث شروع میکند و تا آغاز سلسله اشکانیان ادامه میدهد. پیش از ورود به اشکانیان، سلسله هخامنشی و مشخصاً کورش را از قلم انداختهاست. آیا چون شاهنامه فردوسی هم تاریخ ایران را فقط شامل دورههای پیشدادی، کیانی، اشکانی و ساسانی میداند؟ آیا به این دلیل است که «تنها نمودی از هخامنشیان را در شاهنامه و در داستان اسکندر میتوانیم یافت؛ آن هم افسانه رنگ؟» نمیدانم. ... شاهنامه تاریخ ایران را فقط شامل دورههای پیشدادی، کیانی، اشکانی و ساسانی میداند. بماند که از اشکانیان هم بیش از ۱۸ بیت نسرودهاست. کزیشان جز از نام نشنیدهام نه در نامهی خسروان دیدهام منظور از نامهی خسروان، احتمالاً خوداینامگ است. حمدالله مستوفی مؤلف «ظفرنامه» معتقد است ابیات بسیاری از شاهنامه فردوسی حذف شدهاست.
... چند نکته را اضافه کنم. ۱- اردوان سوم پادشاه اشکانی، در نامه به امپراتور روم، خود را وارث کورش میداند. ۲- متون سغدی و مانوی، بیشتر درون مایه دینی یا داستانهای حماسی است و کمتر به تاریخ پادشاهان اشاره دارد. ۳- بخشهای گوناگون اوستا هم ریشه در دوران پیش از هخامنشیان دارد، که هنوز کورش به دنیا نیامده بود. ... میتوانیم خودمان را قانع کنیم و بگوئیم زبان پارسی که در شاهنامه به کار رفته تفاوتهایی با زبانهای میانه و باستان دارد و از همین رو نام پادشاهان تغییر کرده و با دگرگونیهای زبانی نباید توقّع داشت که فردوسی نام کورش را ببرد. میتوانیم بگوئیم در شاهنامه فردوسی، کسانی وجود دارند که علاوه بر شباهت نام آنها با کورش، روایتهای مربوط به آنها هم با روایتهای مربوط به پادشاه هخامنشی همخوانی دارد. میتوانیم بگوئیم جایگاه فریدون و شخصیت و منش کیخسرو، مثل کورش است. زمان کیخسرو هم با کورش هماهنگی نسبی دارد و خلاصه کورش با نام کیخسرو تصویر شده و روایتهای او در قالب فریدون هم آمدهاست. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کورش، کیخسرو نیست سلسلهٔ نیمه داستانی کیانی را نباید با سلسلهٔ واقعی هخامنشی یکی گرفت. آنچه در شاهنامه از جنگهای کیانیان و شیوهٔ حکمرانی ایشان نقل شده و نیز حوادث زمانی، کمترین شباهتی به وقایع و شخصیتهای عهد هخامنشی ندارد. در شاهنامه گاه روایتهای مربوط به یک شخص ویژه، در داستانهای چند شخص گوناگون جای گرفتهاست و یا روایتهای مربوط به چند شخص در قالب یک فرد دیده میشود. نام بسیاری از پادشاهان ایران هم، به صورت مستقیم در شاهنامه نیامده، امّا این دلیل نمیشود که از سکوت فردوسی در مورد کورش، تفسیر به رأی کنیم و او را با کیخسرو، یکی بگیریم چون هرتسفلد و گیریشمن و ماریان موله به شباهت افسانهِ زادِ کیخسرو و کورش اشاره کردهاند. یا بگوییم هردو (کیخسرو و کورش) شبانزاده بودند، پدرشان چوپان بود و بعد از تولد، نیای مادری آنها (افراسیاب و آستیاگ)، قصد داشتند هر دو را سر به نیست کنند، اما نتوانستند و کیخسرو و کورش بعدها با سپاهی گران بازگشته، آنها را کشتهاند و این بهدلیل تجلی نوری بود که فّره ایزدی در هر دو نهاد. در این همانندیها ما با نمادها روبهرو هستیم، نه تاریخ، و نمیتوان گفت که یکی از دیگری برآمده و مایه گرفته است. اشرافِ نسبی به اسطوره و آمیختگی زمان در اسطورهها، نشان میدهد کیخسرو، کورش نیست. (اسطوره، گرچه فاقد زمان و مکان است اما افسانه و خیال نیست. اسطورهها، پناهگاه تاریخ پنهان شدهاست). ...
کورش حدود ۵۲۹ پیش از
میلاد، در نبرد با سکاهای بیابانگرد و
مهاجم جانباخته است، اما شیوهٔ مرگ
کیخسرو، حالتی آیینی دارد. از تخت کناره
گرفته و همراه با یارانش برای نیایش به
کوه میرود، و در سرما و برف ناپدید
میشود. در یَشتها به حکایاتی از کیخسرو
برمیخوریم که نشان میدهد آنچه بر او
گذشته، حال و هوای خاص و دوران مشخصی از
تاریخ پرفراز و نشیب این سرزمین را در خود
نهان دارد. آخر چگونه ممکن است زمان
یشتها را مربوط به پس از هخامنشیان
بدانیم؟ نمیتوان شخصیت کیخسرو کیانی که
کردارهایش مربوط به عصر پیش از نوسنگی
برآورد میشود را با کورش هخامنشی که پس
از عصر آهن میزیسته، یکی پنداشت. اسناد
همگی کمابیش دورهای ۶۰ ساله را برای
فرمانروایی کیخسرو ذکر کردهاند. اما در
جدول ملوک اهل کلده، سالهای فرمانروایی
کورش ۹ سال ذکر شدهاست یعنی سالهای
تاجگذاری وی در بابل تا جانشینی پسرش
کمبوجیه. بماند که در کتیبهها، لقب پادشاهان ایران شرقی(کی)، برای شاهان ماد و هخامنشی، بچشم نمیخورد. لقب آنان همه جا «خشایَشْیَ» (= شاه) است.
استاد ارجمندی فرمودهاند ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه اشاره نموده که کورش همان کیخسرو در شاهنامه است! کاش چنین بود. اینگونه نیست. در باب چهارم آثارالباقیه جدولی درج شده که باید قبل و بعد آن را هم دید. ابوریحان بیرونی پیش از ارائۀ این جدول، به بیاعتباربودن و ناهماهنگبودن نقل قولها با تاریخ ایران، تصریح کرده و نمونههایی از نظرات دیگران را که خودش قبول ندارد نقل کرده، مثلاً «کورش که کیخسرو است». این، نظر خود بیرونی نیست. نقل و نقد میکند. (دوستی میگفت ابوریحان توضیح خود را نوشته، نه آنکه نقل قول کند. فرض کنیم چنین باشد اما - اشرافِ نسبی به اسطوره و آمیختگی زمان در اسطورهها، نشان میدهد کیخسرو، کورش نیست. حتی اگر ابوریحان بگوید). «و ذُکِرَ فى کتب السِّیَر و الأخبار، المنقوله من کتب أهل المغرب، ملوکُ الفرس و بابـِلَ مِن لدن افریدون، و هو یُسمّىٰ عندهم - کما یقال - یافول، الى لدن دارا آخِرِ ملوکِهم. فوجدناها تختلف فى عدد الملوک، و فى أسامیهم، و مقادیر مُلکِهم، و فى اخبارهم و احوالِهم... و اذا أعرضنا عن ذکر ذلک أصلاً، بَخـَسنا الکتابَ حَظّـَّه، و شغلنا قلبَ الناظر فیه عنه، و نحن نودِعُها جدولاً مفرداً، کـَیلا تختلط الآراءُ و الاَقاویلُ...« الآثارالباقیه، ابوریحان البیرونی، صفحه ۱۲۴
:ترجمه فارسی ... شایان ذکر است که اشاره به کورش در «تاریخ گزیده» حمدالله مستوفی و در «روضالجِنان و روحالجَنان...» ابوالفتوح رازی، همچنین توصیف مسعودی در «التنبیه و الاشراف» ـ با «کورش تاریخی» خوانایی ندارد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
واقعیت دارای حقیقتهای گوناگونی است
... The notion that Cyrus introduced concepts of human rights is nonsense. اشپیگل، نظر هانس پیتر شاودیگ را هم افزوده بود که: «در [کورش] این فرمانروای باستانی، مبارز پیشاهنگ برابری و احترام نمیبیند. زیردستان او میبایست پاهایش را ببوسند. کورش نزدیک به سی سال شرق را به جنگ کشید و میلیونها [!؟] نفر را در بند مالیاتی خود اسیر ساخت. به دستور وی بینی و گوش نافرمانان را میبریدند. محکومان به مرگ را تا سر در خاک میکردند و خورشید کار را به پایان میرساند. The ruler was responsible for a 30-year war that consumed the Orient and forced millions to pay heavy taxes. Anyone who refused stood to have his nose and ears cut off. Those sentenced to death were buried up to their heads in sand, left to be finished off by the sun. [به نظر من چند سطر آخر، تردید برمیدارد.] ... علاوه بر نویسنده مقاله اشپیگل، خانم پروفسور «امیلیه کوهرت»، پروفسور ویلفرد
جی لمبرت، پروفسور
«روت»، «پروفسور ژوزف ویشفر»، «دی
کویته ویله» و…(آنها نیز) بنوعی
بزرگنماییها در مورد کورش را زیر
سؤال برده و به منشور وی با دید
انتقادی نگرستند. نمیخواهم بگویم همه
آنچه اشپیگل دربارۂ کورش منتشر نمود
عین واقعّیت است. کمتر کسی مدافع کّل
آن مقاله بود، به آن اعتراض هم شد،
امّا باید از خودمان بپرسیم دلیل
اینگونه واکنشها چیست؟ نمیتوانیم همه
چیز را به توطئه استعمارگران نسبت
دهیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترجمه جعلی منشور کورش
بگذارید هر کس به آیین خویش باشد. زنان را گرامی بدارید. فرودستان را دریابید و هر کسی به تکلم قبیلهٔ خود سخن بگوید. آدمی تنها در مقام خویش به منزلت خواهد رسید. گسستن زنجیرها آرزوی من است، رهایی بردگان و عزت بزرگان آرزوی من است. شکوه شب و حرمت خورشید را گرامی میداریم. پس تا هست، شبهایتان به شادی و روزهایتان رازدار رهایی باد. این فرمان من است. این واژه، این وصیت من است، او که آدمی را از مأوای خویش براند، خود نیز از خواب خوش رانده خواهد شد. تا هست، هوادار دانایی و تندرستی باشید. من چنین پنداشته، چنین گفته و چنین خواستهام. فرمانروایی که همدل مردمان خویش نباشد سیه روزتر از همیشه سرنگون خواهد شد. پس از قول من بگویید، به جباران این جهان بگویید که از ظلمت خویش حتی پلاس پارهای به گور نخواهند برد. هشدارتان میدهم، او که به کشتن آزادی بیاید هرگز از هوای اهورا خوشبو نخواهد شد، بخشوده نخواهد شد، بزرگ نخواهد شد. بی عاقبت او که بر پریشانی مردمان حکومت کند، بی فردا او که بر درماندگان حکومت کند. شهریاری که نداند شب مردمانش چگونه به صبح میرسد گورکن گمنامیست که دل به دفن دانایی بستهاست. ما از کمینگاه اهریمنان خواهیم گذشت. ما ظالمان زمین را در هم خواهیم شکست. ما زندگی را ستایش خواهیم کرد آزادی را و عدالت را ستایش خواهیم کرد ما ظالمان زمین را در هم خواهیم شکست. من از امروز که تاج سلطنت را بر سر نهادم تا روزی که زنده هستم دین و آیین و رسوم ملتهایی را که پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد. من سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا نکند و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای فرمانروایی بر آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد. نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند. نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان برده و کنیز بفروشند. من رسم بردهداری را برانداختم و ستمگر را مجازات خواهم کرد. تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیرمنقول یا منقول دیگری را به زور یا به طریق دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال تصرف کنند و نخواهم گذاشت که شخصی، دیگری را به بیگاری کِشد و بدون پرداخت مزد، وی را به کار بگیرد. من امروز اعلام میکنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغلی را که میل دارد پیش رو بگیرد و مال خود را به هر نحوی که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند. هیچکس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد. من تا روزی که به یاری مزدا هستم و سلطنت میکنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و مأموریت خود مانع خرید و فروش زنان و مردان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد. از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ایران و بابل و ملت چهار جانب جهان بر عهده گرفتهام موفق گرداند. ... کورش کلمهای علیه بردهداری نگفتهاست. در زمان او و کمبوجیه، بردگان در معابد «ابابارا»(در شیپار) و «اینا»(در اوروک) برای ساختن پردیسهای سلطنتی زیر فشار بودند. (این نگر که با توجه به گلنوشتههای بدست آمده در پارسه، کارگران، حقوق نقدی و جنسی دریافت میکردند و به قول «هاید ماری کخ»، زنان حتی، مرخصی حاملگی با حقوق و مزایا میگرفتند، بر فرض که اثبات پذیر باشد، از موضوع فوق جدا است). ... پس از غلبه کورش بر نبونئید، بابلیان مجبور شدند برای تأمین مخارج پادشاه و حکومت، نه تنها خراج زیاد بپردازند، بلکه انبوهی از بردگان را هم برای کار بر روی زمینها و املاک سلطنتی هخامنشیان اعزام کنند.
Slavery in Babylonia: From
Nabopolassar to Alexander
the Great, p. 58
در آن دوران، کاست بردگان در بابل برجای مانده بود و اصل مشروعیت بردهداری تکان نخورده بود. متاسفانه این ترجمه جعلی را کسانی حلوا حلوا میکنند که به اصطلاح با جهل و دروغ و خرافه میستیزند و روشنگری و ولتر و منتسکیو...از زبانشان نمیافتد!
چنین مطالبی مطلقا در منشور کورش نیست. البته میتوان انشا نوشت و با صدای غرا دکلمه کرد اما چه سود وقتی حتی یک کلمه از آن در منشور کورش یافت نمیشود؟! ــــــــــــــــ
باران باش و ببار و نپرس
کاسههای خالی از آن کیست!! ترجمههای قلابی از منشور کورش، فقط توسط حکومتیان صورت نگرفته، نمونه زیر را «سیما»ی تشکیلات مورد علاقه جولیانی و جان بولتون، به نقل از کورش کبیر و منشورش پخش کردهاست. ...
خداوندا
دستهایم خالی است و دلم غرق
در آرزوهاست یا به قدرت
بیکرانت دستهایم را توانا
گردان یا دلم را از آرزوهای
دست نیافتنی خالی کن. ... چنین گزارههای ساختگی و دروغ، مطلقا در منشور کورش نیست. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تاریخچه ترجمه متن (استوانه کورش) (ترجمه ایروینگ فینکل را در پانویس گذاشتهام).
... ![]() با بررسی دو قطعه ناشناخته در مجموعه موزه بریتانیا، همچنین عکسها و نامههای شخصی هرمزد رسام (کاشف استوانه) درباره این لوح در بابل، و نیز نامههای شخصی هنری رالینسون (نخستین کسی که موفق به خواندن کتیبه بیستون شد) ـ اکنون، ترجمه دقیقتری از متن استوانه کورش دراختیار داریم. به گفته دکتر شاهرخ رزمجو، با استفاده از دو قطعه مزبور، تا حدودی جای خالی برخی سطرهای شکسته شده، پُر شدهاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مضمون منشور کورش کورش، شاهی است که [برخلاف نبونعید] سرور بزرگ مردوک را ارج مینهد و ترس (و حرمت] او را نگهمیدارد.
...
در مقایسه با
گِلنوشته آشور بانی پال، یا
کتیبه شاپور اول ساسانی که بر
کعبه زرتشت در نقش رستم است،
استوانه کورش شایسته بسی تأمل
است. ... در کتیبه شاپور اول ساسانی [بر دیوار کعبه زرتشت در نقش رستم] آمدهاست: «در حران نبردی بزرگ بین ما و والرین قیصر روم درگرفت. ما آنان را بزدیم و قیصر را اسیر کردیم...شهرهای سوریه و کیلیکیه و کاپادوکیه را در آتش سوزاندیم، ویران و غارت کردیم...»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱) [آن هنگام
که...................مردو]ک،
پادشاه همهٔ آسمانها و زمین،
کسی که........،... که
با....یَش سرزمینهای دشمنانش
(؟) را لگدکوب میکند ۴۵) [.................................................]... من..... همچون هدیهای [پیشکش کردم]...........](برای) خشنودیات تا به جا]ودان.
ترجمه ایروینگ فینکل استاد زبانهای باستانی ایروینگ فینکل منشور کورش را از زبان بابلی به انگلیسی ترجمه کردهاست. در ترجمه وی نیز هیچ کدام از فضیلتهای ادعایی در مورد کورش وجود ندارد. نقطهچینها [...] محل شکستگی و ناخواناست.
1. [When ... Mar]duk, king of the whole
of heaven and earth, the ....... who, in his ..., lays waste his....... In his mind, reverential fear of Marduk, king of the gods, came to an end. 8. He did yet more evil to his city every day; … his [people ................…], he brought ruin on them all by a yoke without relief. 9. Enlil-of-the-gods became extremely angry at their complaints, and […] their territory. The gods who lived within them left their shrines, 10. angry that he had made (them) enter into Shuanna (Babylon). Ex[alted Marduk, Enlil-of-the-Go]ds, relented. He changed his mind about all the settlements whose sanctuaries were in ruins, 11. and the population of the land of Sumer and Akkad who had become like corpses, and took pity on them. He inspected and checked all the countries, 12. seeking for the upright king of his choice. He took the hand of Cyrus, king of the city of Anshan, and called him by his name, proclaiming him aloud for the kingship over all of everything. 13. He made the land of Guti and all the Median troops prostrate themselves at his feet, while he shepherded in justice and righteousness the black-headed people 14. whom he had put under his care. Marduk, the great lord, who nurtures his people, saw with pleasure his fine deeds and true heart, 15. and ordered that he should go to Babylon. He had him take the road to Tintir (Babylon), and, like a friend and companion, he walked at his side. 16. His vast troops whose number, like the water in a river, could not be counted, were marching fully-armed at his side. 17. He had him enter without fighting or battle right into Shuanna; he saved his city Babylon from hardship. He handed over to him Nabonidus, the king who did not fear him. 18. All the people of Tintir, of all Sumer and Akkad, nobles and governors, bowed down before him and kissed his feet, rejoicing over his kingship and their faces shone. 19. The lord through whose help all were rescued from death and who saved them all from distress and hardship, they blessed him sweetly and praised his name. 20. I am Cyrus, king of the universe, the great king, the powerful king, king of Babylon, king of Sumer and Akkad, king of the four quarters of the world, 21. son of Cambyses, the great king, king of the city of Anshan, grandson of Cyrus, the great king, ki[ng of the ci]ty of Anshan, descendant of Teispes, the great king, king of the city of Anshan, 22. the perpetual seed of kingship, whose reign Bel (Marduk)and Nabu love, and with whose kingship, to their joy, they concern themselves. When I went as harbinger of peace i[nt]o Babylon 23. I founded my sovereign residence within the palace amid celebration and rejoicing. Marduk, the great lord, bestowed on me as my destiny the great magnanimity of one who loves Babylon, and I every day sought him out in awe. 24. My vast troops were marching peaceably in Babylon, and the whole of [Sumer] and Akkad had nothing to fear. 25. I sought the safety of the city of Babylon and all its sanctuaries. As for the population of Babylon […, w]ho as if without div[ine intention] had endured a yoke not decreed for them, 26. I soothed their weariness; I freed them from their bonds(?). Marduk, the great lord, rejoiced at [my good] deeds, 27. and he pronounced a sweet blessing over me, Cyrus, the king who fears him, and over Cambyses, the son [my] issue, [and over] my all my troops, 28. that we might live happily in his presence, in well-being. At his exalted command, all kings who sit on thrones, 29. from every quarter, from the Upper Sea to the Lower Sea, those who inhabit [remote distric]ts (and) the kings of the land of Amurru who live in tents, all of them, 30. brought their weighty tribute into Shuanna, and kissed my feet. From [Shuanna] I sent back to their places to the city of Ashur and Susa, 31. Akkad, the land of Eshnunna, the city of Zamban, the city of Meturnu, Der, as far as the border of the land of Guti - the sanctuaries across the river Tigris - whose shrines had earlier become dilapidated, 32. the gods who lived therein, and made permanent sanctuaries for them. I collected together all of their people and returned them to their settlements, 33. and the gods of the land of Sumer and Akkad which Nabonidus – to the fury of the lord of the gods – had brought into Shuanna, at the command of Marduk, the great lord, 34. I returned them unharmed to their cells, in the sanctuaries that make them happy. May all the gods that I returned to their sanctuaries, 35. every day before Bel and Nabu, ask for a long life for me, and mention my good deeds, and say to Marduk, my lord, this: “Cyrus, the king who fears you, and Cambyses his son, 36. may they be the provisioners of our shrines until distant (?) days, and the population of Babylon call blessings on my kingship. I have enabled all the lands to live in peace.” Every day I increased by [… ge]ese, two ducks and ten pigeons the [former offerings] of geese, ducks and pigeons. 37. I strove to strengthen the defences of the wall Imgur-Enlil, the great wall of Babylon, 38. and [I completed] the quay of baked brick on the bank of the moat which an earlier king had bu[ilt but not com]pleted its work. 39. [I …… which did not surround the city] outside, which no earlier king had built, his workforce, the levee [from his land, in/int]o Shuanna. 40. [… ......................................................................with bitum]en and baked brick I built anew, and [completed] its [work]. 41. […...........................................................] great [doors of cedar wood] with bronze cladding, 42. [and I installed] all their doors, threshold slabs and door fittings with copper parts. [….......................]. I saw within it an inscription of Ashurbanipal, a king who preceded me; 43. […................................................] in its place. May Marduk, the great lord, present to me as a gift a long life and the fullness of age, 44. [a secure throne and an enduring rei]gn, [and may I …... in] your heart forever. ...
نشانی از ضبط «کوروش» در متون کهن نیست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در قدیمیترین متون فارسی و عربی از
«کورش» استفاده شده و جز نقل قولی از «حمزه اصفهانی در کتاب منسوب به وی
(سنی ملوک الارض و الانبیاء = تاریخ کبار الامم)، نشانی از ضبط «کوروش» در
متون کهن نیست. ابوالفرج بن عبری در کتاب مختصر الدُول و ابوریحان بیرونی
در آثارالباقیه، نام بنیانگذار پادشاهی هخامنشی را «کورُش» نوشتهاند.
ابوالحسن علی بن حسین مسعودی در «مروج الذهب و معادن الجوهر»، «کورُس» و
طبری در تاریخ الرُسل و الملوک (و ابن اثیر در تاریخ کامل) «کِیرُش»
نوشتهاند. «وهب بن منبه» در تفسیر آیهای از قران، به بُخت النصر اشاره
میکند و میگوید: «ثم أخر به بختنصر….. من ملوک فارس یقال له کورش».
«سمعانی»، شعری عربی را به نقل از یک شاعر ایرانی نقل کرده است: «و بیت
المقدس المعمور بیت // ورثناه عن المتقدمینا بناه کورش البانی المعالی...» ابن خلدون از ضبط کورش استفاده کرده و در لغتنامه دهخدا نیز «کورش» ضبط شدهاست. باستانی پاریزی، عنوان کتاب «مولانا عبدالکلام آزاد» را که به ذوالقرنین اشاره دارد، «کورش کبیر،...» ترجمه کرده و در ادبیات تاجیکی هم، برای مثال در کتاب کورش کبیر اثر «برات عبدالرحمن»، کورش (و نه کوروش) نوشته شدهاست. درآوانگاری هم، «کورش» معادل فارسیِ Kuroš است و «کوروش» معادل Kuruš. در فارسی اسم «کورس» کم نیست، اما کوروس نداریم.
پانویس
مقاله اشپیگل به آلمانی
در واکنش به مقاله اشپیگل، آقایان کاوه
فرخ و سام صفوی زاده و… یاداشتهایی با عنوان «دیدگاههای بیپایه
دربارهٔ کورش بزرگ» و «جنگ صلیبی علیه کورش بزرگ» منتشر کردند.
http://www.rozanehmagazine.com/Rozanehweb/cyrusthegreat.html بعد از حلوا حلوا شدن این یاوه نامه، محمدابراهیم باستانی پاریزی و سعیدی سیرجانی، و شاگردان خانلری و زرینکوب و… و حتی یکی دو نفر از عالمان دین، به خالیبندیهای او واکنش نشان دادند. ــــــــــــــــ توماس جفرسون، از کورش الهام گرفته؟!
وقتی به منشور کورش دقیق
میشویم، دو نکته جلب نظر میکند.
آقای نیل مک گرگور، استاد
تاریخ دانشگاه گلاسکو و از مدیران پیشین نگارخانه ملی لندن در دقیقه ۲
به بعد - آخر ویدئوی زیر ـــــــــــــــــــــ الواح تحت جمشید در شیکاگو سالهای ۱۳–۱۳۱۲ و ۱۷–۱۳۱۶ در کاوشهای تختجمشید و کاخ خزانه، شمار بسیار زیادی «گلنوشته» کشف شد که بیشترشان از باروی استحکامات شمال خاوری به دست آمدند. در میان گلنوشتهها، الواحی هم به زبان آرامی، و زبان بابلی نو (اکدی) و… وجود داشت. پژوهش و خوانش لوحهها توسط جرج کامرون G. Cameron متخصص زبانهای باستانی انجام شد که در کتاب لوحههای خزانه تختجمشید Persepolis Treasury Tablets ثبت شدهاست. پس از آن ریچارد هالوک R. T. Hollock کار را بر روی حدود دو هزار لوحه بدست آمده از باروی تختجمشید ادامه داد و گزارش و ترجمان خود را در کتاب لوحههای استحکامات تختجمشید Persepolis Fortification Tablets در سال ۱۹۶۹ منتشر ساخت. ایشان پس از آن نیز چندین مقاله در این زمینه در نشریات گوناگون به چاپ رساند. ریچارد هالوک در سال ۱۹۷۷ خبر از خوانش ۴۵۰۰ لوح دیگر را هم داد اما پس از درگذشت او، تکمیل و منتشر نشدند. بعدها صحبت از حراج این گلنوشتهها شد که یکی داستانیست پُر آب چشم. الواح مزبور از سال ۱۳۱۴ نزد مؤسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو (The Oriental Institute(OI به امانت مانده بود و دکتر عبدالمجید ارفعی هم در کتاب «گلنوشتههای باروی تخت جمشید» به آن اشاره کردهاست. ـــــــــــــــــــــ پساحقیقت Post-truth سال ۱۹۱۷؛ بعد از بیانیه بالفور Balfour Declaration (تعهد انگليس که در منطقه فلسطين کشوری يهودی ايجاد کند) تصویر پادشاه انگلستان در کنار پیکره کورش بزرگ، چاپ و پخش شد. سال ۲۰۱۹ هم، بعد از آنکه عالیجناب ترامپ، بلندیهای جولان را جزو قلمرو اسرائیل دانست و بیت المقدس را به عنوان پایتخت آن کشور به رسمیت شناخت، نتانیاهو «بلندیهای ترامپ» را در جولان رونمایی کرد و سکهای در اسرائیل ضرب شد که روی آن نقشی از دونالد ترامپ در کنار نقشی از کورش هخامنشی حک شده بود. کورش بزرگ کنار ترامپ! بازی با حقیقت، یا بهتر بگویم «پساحقیقت» Post-truth گزارههایی که واقعی احساس میشود اما پایه و اساسی در واقعیت ندارند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ منابع • ابن خلدون، ضبط المتن و وضع الحواشی و الفهارس • ابوریحان بیرونی، آثارالباقیه عن القرون الخالیه • آملی کورت Amelie Kuhrt، شاهنشاهی پارسی(مجموعهای از منابع مربوط به دوره هخامنشی) • گزنفون، «سیرت کورش کبیر»، ترجمه علی وحیدمازندرانی • صدرالاشرافی، ضیاء، نظری به استوانه کورش • قدرت دیزجی، مهرداد، تاریخ هخامنشی در منشور کورش • ویل دورانت، تاریخ تمدن، مشرق گهواره تمدن • معین، محمد، شاهان کیانی و هخامنشی در آثارالباقیه • زرینکوب، عبدالحسین، «تاریخ مردم ایران»، (ایران قبل از اسلام) • زرینکوب، روزبه. کورش هخامنشی در منابع یونانی • دریایی، تورج، جلیلیان، آذردخت، کورش بزرگ پادشاه باستانی ایران • مرادی غیاثآبادی، رضا، رویدادنامه نبونید و کورش • ترابی، هایده، هم «عیلام»، هم «پارس»، هم «ایران» و هم «ممالک محروسه ی ایران» • مهرداد ایران مهر، کورش، که همان کیخسرو نیست • باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، کورش در روایات ایرانی • آموزگار، ژاله، نگاهی تاریخی به منشور کورش (گفتوگو) • آموزگار، ژاله، اشاره به نیروهای فراسویی در استوانه کورش و سنگ نوشتههای هخامنشی • شهبازی، شاپور، زندگی و جهانداری کورش کبیر • بدرهای، فریدون، کورش کبیر در قرآن و عهد عتیق • هارولد لمب، کورش کبیر، ترجمه دکتر رضازاده شفق • فرخ، کاوه، استوانه کورش بزرگ واسناد دیگر در بابل، مصر و ستون سنگی یادبود زانث • ایسرائل، ژرار، «کورش بزرگ»، ترجمهی مرتضی ثاقبفر، • آملی کورت، هخامنشیان، ترجمه مرتضی ثاقب فر • هرودوت، تاریخ هرودوت، ترجمه مرتضی ثاقب فر • لقمان، مسعود، گفتگو با دکتر عبدالمجید ارفعی • پیرنیا، حسن، تاریخ ایران باستان، جلد اول • رضائی باغبیدی، حسن، دربارهی نام کورش • مک گرگور، نیل، منشور کورش بزرگ هنوز قوی ترین و موثرترین صدا در خاورمیانه است • یزدان صفایی، کورش یا کوروش؟ • گی راشه، کورش خورشید ایران زمین • مجلّه صدای شرق، شماره ۷، کتیبه داریوش در بیستون، • گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین • خالقی مطلق، جلال، مجلهٔ ایرانشناسی. سال هفتم، بهار ١٣٧۴ • متواضع، عباس، زرتشت، کورش و حقوق بشر • کرامپتون، ساموئیلویلارد، کورش کبیر • آرین، شهرام، فلسفه و نظام کشورداری ایران- هخامنشیان • نثری همدانی، موسی، امپراتوری کورش کبیر • خلیلی، عباس، کورش بزرگ • مهدی بدیع، امیر، یونانیان و بربرها • خالقیان، مجید، پاسخ به منتقدان موضوع کورش و کیخسرو
• خالقیان، مجید، «آیا کوروش مردم اوپیس
را قتل عام کرد؟» • بروسیوس، ماریا، شاهنشاهی هخامنشی: از کورش بزرگ تا اردشیر اول • فردریک، تالبرگ، از کورش تا پهلوی • احمدی(کیانی)، داریوش، دنیای ناشناخته هخامنشیان • چکامه نَبونَئید(نبونعید)
• جعفری دهقی، بازشناسی منابع تاریخ • فوتیوس، خلاصه تاریخ کتزیاس، ترجمه کامیاب خلیلی • رزمجو، شاهرخ، سخنرانی در سومین همایش یادبود استوانه کورش • رزمجو، شاهرخ، استوانه کورش بزرگ
• مفرد کهلان، جواد، معنی عیلامی و
ایرانی نام کوروش (کورلوش) • مفرد کهلان، جواد، کورش دوم و سوم در عرصه اساطیر • بادامچی، حسین، فرمان کورش بزرگ به همراه ویرایش، ترجمه و واژه نامه متن اکدی • سالمیفیه، کیوان، زندگی و میراث کورش کبیر • منشور کورش بزرگ در موزه بریتانیا • داندامایف، محمد عبدالقدیرویچ، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی. ترجمهٔ روحی ارباب • داندامایف، محمد عبدالقدیرویچ، تاریخ سیاسی هخامنشیان • داندامایف، محمد عبدالقدیرویچ، ایرانیان در بابل هخامنشی • کوک، جان مانوئل، شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه مرتضی ثاقب فر، • وکیلی، شروین. کورش رهاییبخش • فرای، ریچارد، میراث باستانی ایران • اومستد، آلبرت تندایک، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه محمد مقدم • بریان، پیر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، • توماس پاتز، دانیل Daniel Thomas Potts کورش کبیر و پادشاهی انشان (نویسنده تلاش کرده کورش را از مجموعه فرهنگ ایران خارج کند). • چهارلنگ، حمید، منم کورش شاه هخامنشی • نگستون، هرمان، یونانیان و پارسیان، ترجمه دکتر تیمور قادری، • لوید لولین-جونز Lloyd Llewellyn-Jones، شاه و دربار در ایران باستان • هایدماری کخ، پژوهشهای هخامنشی (بر پایه لوحههای بازیافته از تخت جمشید)، ترجمه امیرحسین اکبری شالچی • توین بی، آرنولد، جغرافیای اداری هخامنشیان، ترجمه همایون صنعتیزاده • شاهین نژاد، انتقال قدرت از «ماد ها» به «هخامنشیان» • شاهین نژاد، یغمایی، هلمند اربابی. کورش در چهارراه افسانه ها، اسطوره ها، ادیان و تاریخنگاران • خلدی، شهرام، منشور کورش ـ قانون شهروندی ایران هخامنشی • کزازی، میرجلال الدین، پدر ایران، داستانی بر پایه ی زندگی کورش بزرگ هخامنشی • خزائی، سهمالدین، بازتاب روابط تجاری ایلام[عیلام] و بابل در اسناد دوره هخامنشی • زارع، لیلا، کورش کبیر پادشاه جهان باستان • کسنوفانس، کورشنامه، ترجمه رضا مشایخی • ضرغامی، رضا، شناخت کورش جهانگشای ایرانی • نوشتههای خودم در ویکیپدیا و... سایت پژوهشی و تخصصی هخامنشی - پروژه مشترک باستان شناسان فرانسوی، آمریکایی، انگلیسی، هلندی، آلمانی
1. [i3-nu ...] x-ni-szu ne2-eb-bu-ub u3 ana# ma#-ag#-ri-ti3
7. sat-tuk-ku u2-szab-ti-li
u2-la#-[ap-pi-it pel2-lu-de-e ... isz]-tak-ka-an
qe2-reb ma-ha-zi pa-la-ha {d}marduk _lugal
dingir-mesz_ ig#-mur# kar-szu-usz-szu
11. u3 _ug3-mesz kur_
szu-me-ri u3 uri{ki} sza i-mu-u2 sza-lam-ta-asz2
u2-sa-ah#-hi-ir ka-bat#-[ta-asz2] ir-ta-szi
ta-a-a-ra kul-lat ma-ta-a-ta ka-li-szi-na i-hi-it
ib-re-e-ma
13. _kur_ qu-ti-i gi-mir
um-man-man-da u2-ka-an-ni-sza a-na sze-pi-szu
_ug3-mesz_ sal-mat _sag-du_ sza u2-sza-ak-szi-du
qa-ta-a-szu2
22. _numun_ da-ru-u2 sza
_lugal_-u2-tu sza {d}en u {d}na3 ir-a-mu pa-la-a-szu
a-na tu-ub lib3-bi-szu2-nu ih-szi-ha _lugal#_-ut-su
e-nu-ma a-na# qe2#-reb tin-tir{ki} e-ru-bu
sa-li-mi-isz
|